پی خدنگ جگر گون به خون مردم کرد


بهانه ساخت که شنجرف بوده پی گم کرد

تبسمی ز لب دلفریب او دیدم


که هر چه با دل من کرد آن تبسم کرد

چنان شدم ز غم و غصهٔ جدایی دوست


که دید دشمن اگر حال من ، ترحم کرد

ز سنگ تفرقه ایمن نشست صاف دلی


که رفت و تکیه به دیوار دیر چون خم کرد

نگفت یار که داد از که می زند وحشی


اگر چه بر در او عمرها تظلم کرد